تنها راه تغییراتِ بنیادینِ جامعه آموزش توده مردم است/ هنرمندی که غم نان دارد، خلاقیت ندارد/ «مهاجرت» تهدید بزرگی برای تئاتر ایران است
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۳۹۱۴۱۴
به گزارش خبرنگار ایلنا، «تنها راه تغییرات بنیادین یک جامعه آموزش توده مردم است»؛ این را علیرضا کوشک جلالی میگوید که در چند سال اخیر توجه مخصوصی به تئاتر شهرستانها داشته و دغدغه آموزش و توسعه امکانات زیرساختی تئاتر در نقاط دور از پایتخت را مدنظر قرار داده است. حاصل کارهای اخیر او در شهرستانها برگزاری چندین کارگاه آموزشی بازیگری-کارگردانی و اجرای ۹ نمایش بوده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کوشک جلالی، حدود سه دهه پیش به آلمان مهاجرت کرد و از سال ۱۳۶۳ در آلمان به عنوان نویسنده و کارگردان مشغول کار است و علاوه بر دریافت جایزه نمایشنامهنویسی آلمان، سال ۲۰۱۶ توانست برنده جایزه افتخاری تئاتر شهر کلن/آلمان شود. او سال ۱۳۸۲، گروه تئاتری «علی جلالی آنسامبل» را در شهر کلن پایهگذاری کرد و هماکنون مسئول هنری این گروه است. او بیشتر به زبان آلمانی مینویسد و با هنرپیشگان آلمانی کار میکند بهطوریکه تاکنون بیش از ۴۲ نمایش در آلمان و ۱۲ نمایش در ایران روی صحنه برده و جوایز زیادی در زمینه کارگردانی و نویسندگی در فستیوالهای تئاتری بینالمللی کسب کرده است.
با علیرضا کوشک جلالی پیرامون دغدغه آموزشیاش به نسل جوان و تاثیر مهاجرت بر تئاتر ایران گفتگو کردهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
دو نمایشنامه از شما در روزهای پایانی سال ۹۷ رونمایی شد که یکی از آنها را زمستان همین سال در شیراز اجرا کرده بودید؛ این دغدغه آموزش از کجا برای شما جدی شد؟
یکی از این دو متن، «هنر» از یاسمینا رضاست که قبلا هم ترجمه شده بود و اوایل زمستان سال ۹۷ که میخواستم آن را در شیراز اجرا کنم پیرو سیاست آموزش که مقدسترین بخش تئاتری زندگیام است آن را دوباره ترجمه کردم. کتاب دیگر یعنی «دیالوگ در سرزمین عجایب» را به زبان آلمانی بر اساس زندگینامه «من نفرت نمیورزم» نوشتم که در آلمان اجرا و به عنوان کاندیدای بهترین اجرای سیاسی سال ۲۰۱۶ در شهر کلن انتخاب شد و در فستیوالهای مختلف از جمله بخش بینالملل سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر اجرا شد.
چه عواملی شما را به سوی دغدغه آموزش تئاتر و ایجاد یک بنیاد آموزشی برای این مساله به ویژه در شهرستانهای کشور سوق داد؟
وقتی به ایران میآیم و امکانات مادی تئاتری تهران را نسبت به آلمان میبینم متوجه یک فاصله نوری و نجومی میشوم. همانطور که وقتی از تهران وارد شهرستانها میشوم باز همان فاصله نوری را میبینم. تجربه سالها کار در شهرهای مختلف ایران و آلمان و دیگر کشورها مرا به این نتیجه رسانده که تنها راه تغییرات بنیادین یک جامعه، آموزش توده مردم است برای همین، بزرگترین دغدغهام راهاندازی یک بنیاد آموزشی است. چراکه معتقدم قلم، کتاب، دفتر و در کل آموزش در تمام سطوح آن از پزشکی گرفته تا هنر، خیلی نیرومندتر از تفنگ و شمشیر و توپ و تانک است. چون با قلم میتوانیم در دل مردم نفوذ کرده و با خرافات مبارزه کنیم و ایدههای جدید را بپرورانیم. وقتی از آلمان به ایران میآیم و امکانات آموزشی تهران را با شهرهای اروپا مقایسه میکنم میبینم فاصلهای نجومی بینشان است. فکر میکنم تنها کسانی که میتوانند جامعه ایران را تغییر دهند خود ایرانیان هستند؛ کسانی که چه در ایران و چه در خارج از کشور چیزهایی یاد گرفتهاند و وظیفه دارند آن را به نسل جدید و جوانهایی که تشنه آموزشاند، منتقل کنند. این موضوع را سالهاست با کارهای متعددی که در شهرستانها کردهام، متوجه شدهام و در مدت مختصری که باهم بودهایم، نتیجههای بسیار چشمگیری هم گرفتهایم.
با توجه به اینکه مدتی است در فضای دور از پایتخت به آموزش میپردازید، ارزیابیتان از ظرفیتهای تئاتری کشور (به جز تهران) در حال حاضر چیست؟
همانطور که قبلا گفتم از نظر سختافزاری و امکانات محدودیت بسیاری دارند. در حوزه تئاتر، از سالنهای حرفهای که به امکاناتی مانند پروژکتور، سیستم اکوستیک درست، صندلیهای استاندارد و نور مجهز باشند، محروماند. بحث مهم دیگر تامین زندگی هنرمندان است؛ هنرمندان ایرانی در استخدام دولت نیستند و بودجهای که دولت برای تئاتر در نظر میگیرد نسبت به کشورهای اروپایی در فاصله وحشتناکی قرار دارد. اکثر بچههایی که اینجا کار میکنند چه در تهران و چه در شهرستانها، تنها سرمایهشان عشق و لذتی است که از این کار میبرند اما تاوانش را با مشکلات مادی میپردازند. درحالیکه از نظر استعداد، هیچ گونه فرقی نیست و گاهی کارهایی که در ایران میبینیم، با توجه به مجموع محدودیتهای اقتصادی، بسیار شگرفاند و فکر میکنم اگر امکانات مادی را در اختیار داشتند میتوانستند خیلی کارهای باارزشتری ارائه بدهند.
فکر میکنید برای رشد همگون تئاتر در سراسر کشور نیازمند چه ساختاری هستیم؟
بهترین ساختاری که میتواند شکل بگیرد یک برنامه بلندمدت آموزشی است؛ اختصاص دادن بودجه به تمام اموری که به نوعی به تئاتر ربط پیدا میکند و تامین زندگی هنرمندان از طریق در نظر گرفتن یک حقوق ثابت برای آنها. مثلا گروهی که در شهر کلن آلمان کار میکنند همگی حقوق ماهانه میگیرند حالا ممکن است در یک سال ۵ اثر را روی صحنه ببرند یا کمتر. یعنی هنرمندان تامین هستند. البته که چالش و مبارزهای برای فرد هست تا بتواند در گروه باقی بماند و این مبارزه برای بهتر شدن هنرمند خیلی هم خوب است و باعث افزایش کیفیت گروه میشود. من بارها تئاتر را با فوتبال مقایسه کردهام؛ همانطور که اگر میخواهید فوتبال یا هر ورزش دیگری در کشورتان رشد کند احتیاج به سختافزار مناسب مثل زمین چمن، مربی خوب، توپ و لباس دارید، در تئاتر هم اگر امکانات نباشد و هنرمند مدام غم نان داشته و مجبور شود برای تامین مالیاش در اسنپ کار کند، هنرمند را آنقدر درگیر میکند که دیگر نمیتواند به خلاقیت بپردازد. بودجهای که به تئاتر اختصاص پیدا میکند واقعا خندهدار است؛ باید آنقدر بودجه تئاتر و هنر بالا باشد که بتوان ساختمانها و سالنهای جدیدی ساخته، تجهیزات جدیدی خریداری و آموزشهای نوینی برای هنرمندان فراهم شود.
نبود امکانات فیزیکی، نبود شرایط کافی و لازم برای آموزش، عدم ارتباط با تجربههای نو و حتی سختگیریها و محدودیتها، بسیاری از هنرمندان تئاتر را به سوی مهاجرت به سمت فضای بزرگتری همچون پایتخت سوق میدهد. فکر میکنید این مهاجرت میتواند فرصت تلقی شود یا تهدید؟
شاید در حالتی خاص برای فرد هنرمند، فرصت باشد اما بهطورکلی برای سیستم تئاتر ایران میتواند تهدید بسیار بزرگی باشد؛ اینکه نه تنها در تئاتر بلکه در همه زمینهها افراد روی کوچ به تهران متمرکز شدهاند، موضوعی بسیار خطرناک است. برای مقابله با این خطر، باید امکانات در تمام کشور پخش شود تا هنرمندان در کشور خودشان و شهر خودشان بمانند. من بارها با تجربه بسیار بدِ میل به مهاجرت هنرمندان جوان، مواجه شدهام که البته به هنرمندان حق هم میدهم؛ بارها شده تئاتری با بچههای شهرستان اجرا کردهایم و بازخورد خیلی خوبی داشته و با موفقیت همراه بوده و در نهایت بازیگر به من گفته آقای جلالی اگر من با شما یا افرادی مثل شما کار کنم خیلی زودتر مشهور میشوم بنابراین ماندن در شهرستان به درد نمیخورد و به تهران مهاجرت کرده است. من سعی میکنم افراد را تشویق به ماندن در شهر خودشان کنم تا آنجا را آباد کنند، اما چون کار من بسیار محدود است، این خطر بزرگ برای تهران و ایران وجود دارد که در نهایت به روزی برسیم که فعالیتهای هنری و تئاتری و امکانات آن تنها در شهرهای بزرگ و معدودی باقی بماند. این عدم تعادل میتواند منجر به این شود که بسیاری از خانوادهها از ایران خارج شوند یا از شهرستان به تهران کوچ کنند. در همان مثال فوتبال، که ساختارش نسبت به هنر حرفهایتر است، میبینید که یک سال تیمی از شهرستان برنده لیگ میشود و الزاما یک تیم پایتختی نیست که صدرنشین شده است. درحالی که در هنر، میبینیم که حدود هشتاد درصد بازیگران سینما و تئاتر در تهران ساکناند و اتفاق، همه را به این فکر میاندازد که تنها پله موفقیت در هنر، کوچ به تهران است.
در طول چند دهه اخیر شاهد مهاجرت بسیاری از کارگردانها و نویسندگان تئاتر به خارج از کشور بودهایم؛ از غلامحسین ساعدی و آربی اوانسیان تا خود شما و محمد یعقوبی و رکنالدین خسروی و بسیاری دیگر. گاهی اجباری و برای همیشه و گاهی از سر انتخاب و با امکان رفت و آمد به ایران. فکر میکنید تبعات این کوچها چه بوده؟
مهاجرتها به نظر من دو نوع است؛ اگر منجر به این شود که فرد چیزی را در کشور مهمان یاد بگیرد و به کشور خودش منتقل کند، علاوه بر رشد خود فرد، میتواند تئاتر، پزشکی یا هر تخصص دیگری را در کشور هم رشد دهد. اما متاسفانه در اغلب موارد، افرادی که به کشور دیگری رفتهاند در آن کشور ماندگار شدهاند و اطلاعاتشان در کشور مهمان باقی مانده است. اما اگر دولت بتواند برای این افراد یک برنامهریزی بلندمدت انجام دهد تا بتوانند به ایران بیایند و آموختههایشان را در اختیار دانشجویان ایرانی قرار دهند، میتوان یک تحول بزرگ در تمام زمینهها ایجاد کرد. اما متاسفانه شرایط در بسیاری از موارد آنقدر وحشتناک است که بسیاری از سرمایههای تئاتری مجبور میشوند برای اینکه بتوانند کار کنند از کشور بروند و این آسیبی جدی به سرمایههای داخل ایران وارد میکند؛ این فرار مغزها از ایران، مسالهای کمرشکن است. اگر افراد نتوانند این آموزشها را به نسل بعدی منتقل کنند، آینده این نسل در اختیار چه کسانی قرار میگیرد؟
بارها گفتهام، اگر مردم عادی کمتر فردوسی و مولانا بخوانند، اگر نتوانند شکسپیر تماشا کنند، به موسیقی بتهون گوش دهد و به کارهای بزرگ هنری روی نیاورند، بیشتر عربده میکشند و بیشتر با خرافات دست و پنجه نرم میکنند و این خیلی خطرناک است. بنابراین اگر بتوانیم هرچه بیشتر در کشورمان زمینهای فراهم کنیم که نه فقط هنرمندان که همه متخصصان و فعالان، در ایران کار خودشان را بکنند و آموختههایشان را به نسل بعدی منتقل کنند و افرادی که در خارج از کشور زندگی و تحصیل کردهاند امکان بازگشت به کشور را داشته باشند تاثیر بسیار زیادی بر شکلگیری بنیادی آن هنر یا علم در ایران میگذارد، اما متاسفانه این برنامهریزی وجود ندارد. من که به صورت شخصی این کار را سالهاست در کشور انجام میدهم امروز دیگر نفسام بند آمده چون هیچ گونه حمایتی از جانب ارگانهای دولتی نمیشود و در بعضی جاها حتی جلوی کارم هم گرفته میشود. فشار خیلی زیاد است و همه این کارهایی که تا اینجا انجام گرفته بر عشق خودم و بچههایی که در شهرستان کار تئاتر میکنند، استوار بوده است.
امیدوارم مسئولان، بعد از این همه سال، اقدامی کنند و بنیادی را درست کنند و کسانی که میتوانند از خارج وارد کشور شوند یا افرادی که در داخل کشور میتوانند آموختههایشان را به شکل سیستماتیک در اختیار نسل جوان قرار دهند این امکان برایشان فراهم شود تا بتوانند بیشتر این دیالوگ و ارتباط را برقرار کنند. اما همانطور که گفتم، بههرحال این دیالوگ و رفتن و دیدن کشورهای مختلف، ارمغانی به کشور میآورد که میتواند خیلی در رشد تئاتر ایران بسیار تاثیر داشته باشد.
به نظر شما، مهاجرت نویسندگان و کارگردانان تئاتر در کشور، مخاطب را با بحران نمایش و سناریو استاندارد مواجه کرده است؟ این پدیده در نهایت چه تبعاتی برای کشور دارد؟
به نظر من تنها بخشی از مساله بحران نمایش و سناریو و... میتواند ناشی از مهاجرت باشد. در واقع در این زمینه هم، ما سرمایهگذاری نداریم؛ بنیادهایی در آلمان هست که مسابقاتی در طول سال برگزار میکنند و به افراد مختلف پول و سرمایه میدهند تا در یک زمینه مشخص تحقیق کرده و نمایشنامهای بنویسند. همانطور که حدود ۷-۸ سال پیش از طرف اداره فرهنگ شهر کلن با من تماس گرفتند و گفتند میخواهیم نمایشی درباره بیماری ایدز بنویسی و به من شش ماه دستمزد دادند تا کار تحقیقاتی برای نوشتن این نمایشنامه را انجام دهم؛ یعنی از هنرمند و تولید هنری حمایت میکنند. یا مثلا مسابقهای با محوریت آثار گوته برگزار میکنند و جایزههای خوبی هم به برندگان میدهند اما ما چنین بنیادهایی در ایران نداریم. درحالیکه این حمایت مستقیم دولتی میتواند به رشد نمایشنامهنویسی بسیار کمک کند. اما میبینیم که امروز یک نمایشنامهنویس در ایران اغلب برای دل خودش مینویسد؛ بهطوریکه چند ماه و گاهی چند سال برای نشوتن یک نمایشنامه وقت میگذارد و منتشر هم میشود اما از طرف جایی حمایت مالی نمیشود. بنابراین هر اتفاقی در ایران رخ میدهد، دلی است؛ در صورتی که در جایی مانند آلمان بر اساس برنامهریزی دولت است که در شاخه تئاتر و سینما سرمایهگذاری مالی میکنند تا در زمینههای موردنظرشان نمایشنامههای قوی نوشته شود.
آیا این مهاجرتها عموما باعث مواجهه این نخبگان با تکنیک و امکانات غربی و در نهایت مهاجرت به مثابه یک فرصت مطالعاتی در نظر گرفته میشود یا باعث سرخوردگی در اثر مواجهه با تکنیک و تواناییهای غربی میشود و این افراد برای همیشه دست از تئاتر خواهند کشید؟
مهاجرت چه از شهرستان به تهران باشد و چه ترک کشور، یک موقعیت است که بسته به استعداد و خواست فرد میتواند متفاوت باشد؛ مثل اینکه تا چه اندازه بخواهید برای یاد گرفتن و رسیدن به مسائل نوین مبارزه کنید. من دوران خیلی سختی را طی کردم تا مرا در آلمان به عنوان نویسنده و کارگردان بپذیرند. باید شبانهروز جان میکندم و ۱۰ برابر یک آلمانی کار میکردم تا مرا به عنوان یک نویسنده و کارگردان مهاجر در کشورشان قبول کنند. از سوی دیگر در مهاجرت مساله زبان جدید مطرح است؛ تئاتر مبتنی بر زبان است و برای من بهعنوان یک نویسنده و کارگردان، آلمانی زبان مادریام نیست بنابراین منتقل کردن ظریفترین حالتهای احساسی به بازیگر برایم خیلی سخت است. اما در عین حال این شرایط، یکجور خود را به مبارزه طلبیدن است و این چالش و مبارزه جدید میتواند خیلی هم پربار باشد و کمک کند تا خودت را در این زمینه آزمایش کنی و ابعاد جدیدی در نوشتن، کارگردانی یا بازیگری درون خودت کشف کنی. این برخورد دو فرهنگ، یاد گرفتن از آنها و منتقل کردن تجربه ایرانیها در تئاتر و فرهنگ، بسیار سخت و در عین حال لذتبخش است. این بده بستان هنری میتواند خیلی جذاب باشد اما این امکان را هم دارد که فرد دچار سرخوردگی شود چون فشار خیلی زیاد است و این میتواند برای هنرمند بسیار دردناک باشد. خوشبختانه من تاکنون دچار این سرخوردگی نشدهام؛ به خصوص بعد از اینکه جایزه نمایشنامهنویسی و جایزه افتخاری شهر کلن را دریافت کردم کمی کارم راحتتر شد چون دیگر مرا به عنوان ایرانیالاصلی که میتواند در زمینه تئاتر در آلمان فعالیت داشته باشد، پذیرفته بودند.
گفتگو: سبا حیدرخانی
منبع: ایلنا
کلیدواژه: تئاتر فرار مغزها مهاجرت علیرضا کوشک جلالی تئاتر مهاجرت آموزش تئاتر تئاتر در شهرستان ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۳۹۱۴۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تصویب سند اجرایی تحول بنیادین آموزشوپرورش در شورای عالی انقلاب فرهنگی
به گزارش گروه آموزش و دانشگاه خبرگزاری علم و فناوری آنا، حجتالاسلاموالمسلمین عبدالحسین خسروپناه دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در حاشیه این جلسه با بیان اینکه در جلسه شورای عالی سه مصوبه مهم داشتیم، بیان کرد: حسین بهاروند و خانم اشرف معینی به عنوان اعضای شورای سیاستگذاری جایزه کاظمی آشتیانی در جلسه امروز انتخاب شدند.
وی اعلام کرد: 5 نفر از اعضای حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی برای عضویت در بنیاد سعدی برگزیده شدند که اسامی ایشان شامل علیاشرف صادقی، محمد دبیر مقدم، موسی اسوار، محمدجعفر یاحقی است.
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: مصوبه سوم جلسه امروز تصویب نقشه راه اجرایی سازی سند تحول بنیادین آموزشوپرورش بود، با اینکه سند تحول؛ قوی، مبنایی و اصولی نوشته شده، اما نقشه راه آن نوشته نشده بود این نقشه راه در شش ماه اخیر در وزارت آموزشوپرورش و ستاد تعلیم و تربیت شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین و کلیات این نقشه راه در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب شد.
انتهای پیام/